زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

خانوم ریحانه 

درود 

اگه مطلب قبلی با تیتر جستجو 

شما رو ناراحت میکنه پس اون رو دلیت میکنم 

حرفهام رو توی وب نازگل بهتون میگم

بیگانه

شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم  

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم 

دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا  

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم 

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم  

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم 

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع  

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم 

غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد  

خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم 

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر  

بر سر آتش جور تو کبابش کردم 

زندگی کردن من مردن تدریجی بود  

آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم

friend

فریدون مشیری :


دل که تنگ است کجا باید رفت ؟

 به در و دشت و دمن ؟ 

یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟

 یا به یک  خلوت و تنهایی امن

دل که تنگ است کجا باید رفت ؟


 پیرفرزانه من بانگ برآورد 


که این حرف نکوست ، 

دل که تنگ است برو خانه دوست . . . 

شانه اش جایگه گریه تو

سخنش راه گشا

بوسه اش مرهم زخم دل توست

عشق او چاره دلتنگی توست . . 

دل که تنگ است برو خانه دوست . .

 خانه اش خانه توست . . .

باز گفتم : 

خانه دوست کجاست ؟

گفت پیدایش کن 

بروآنجاکه پر از مهر و صفاست

گفتمش در پاسخ :

دوستانی دارم

بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم ،

یادشان در دل من ،

قلبشان منزل من . . . !

صافى آب مرا یاد تو انداخت ، رفیق !

تو دلت سبز ،

لبت سرخ ،

چراغت روشن !

چرخ روزیت همیشه چرخان !

نفست داغ ،

تنت گرم ،

دعایت با من !

روزهایت پى هم خوش باشد...

خوشحال باش

اگه از اونی که دوستش داری ، خبری نیس  

خوشحال باش  

حتما حالش خوب هس که  

فراموشت کرده  

راحت باش

 بهت قول میدم سخت نیس 

لا اقل برای تو  

راحت باش  

دورم از تو و دنیای تو  

راحت باش

برق و الکترونیک

اگر در جستجوی نرم افزارهای نایاب هستید

اگر رشته شما برق و الکترونیک هست و نیاز به نرم افزار کاربردی دارید

اینجا را کلیک کنید

شاید روزی


شاید 

یـک روز

به نـدیدنت 

بـه نشیدن صدایت 

و

به جای خالی ات 

 عادت کنم  !


امـا

فراموش کردنت 

هنـری است 

که اصلا 

ندارم