زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

friend

فریدون مشیری :


دل که تنگ است کجا باید رفت ؟

 به در و دشت و دمن ؟ 

یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟

 یا به یک  خلوت و تنهایی امن

دل که تنگ است کجا باید رفت ؟


 پیرفرزانه من بانگ برآورد 


که این حرف نکوست ، 

دل که تنگ است برو خانه دوست . . . 

شانه اش جایگه گریه تو

سخنش راه گشا

بوسه اش مرهم زخم دل توست

عشق او چاره دلتنگی توست . . 

دل که تنگ است برو خانه دوست . .

 خانه اش خانه توست . . .

باز گفتم : 

خانه دوست کجاست ؟

گفت پیدایش کن 

بروآنجاکه پر از مهر و صفاست

گفتمش در پاسخ :

دوستانی دارم

بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم ،

یادشان در دل من ،

قلبشان منزل من . . . !

صافى آب مرا یاد تو انداخت ، رفیق !

تو دلت سبز ،

لبت سرخ ،

چراغت روشن !

چرخ روزیت همیشه چرخان !

نفست داغ ،

تنت گرم ،

دعایت با من !

روزهایت پى هم خوش باشد...

نظرات 1 + ارسال نظر

دلتنگی و دیگر هیچ..
ولی الان دل تنگ باشه سکوت کنی بهتره نمیشه رفت خانه ی دوست

درود بانو. ... مرسی سرزدین. ... وقتی دل تنگ باشه حتما باید رفت خانه دوست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد