حال که تنها شده ام می روی
واله و رسوا شده ام می روی
حال که غیر از تو ندارم کسی
اینهمه تنها شده ام می روی
حال که چون پیکر سوزان شمع
شعله سراپا شده ام می روی
حال که در بزم خراباتیان
همدم صهبا شدهام می روی
حال که در وادی عشق و جنون
لالهی صحرا شده ام می روی
حال که نادیده خریدار آن
گوهر یکتا شدهام می روی
حال که در بحر تماشای تو
غرق تماشا شدهام می روی
اینهمه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا شدهام می روی
وقتی قراره که من برات نقش زاپاس رو بازی کنم
ازم انتظار نداشته باش که
دعایی غیر از پنچر شدنت ، برات بکنم !
خدا حافظ گل مریم گل مظلوم و پر دردم نشد با این تن زخمی به آغوش تو بر گردم
نشد تا بغض چشمات رو به خواب قصه بسپارم از این فصل سکوت و شرم غم بارون رو بردارم
بازی حکم میزنی!!!
دم از حکم دل میزنی!!!
پس به زبان قمار برایت می گویم:
قمار زندگی را به کسی باختم که تک دل را با خشت برید!!!
جریمه اش یک عمر حسرت شد!!!
باخت زیبایی بود ! یاد گرفتم که به دل, دل نبندم ,
یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم ,
دل را باید بر زد جایش سنـــــگ ریخت که با خشت تک بری نکنند...!