شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است
شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است
دلم یک خیابان میخواهد که بشود با تو قدم زد
جایی که مردمش زبان مارا بلد نیستند
من به زبان خودمانی هی بگویم دوستت دارم
و عابران درگیر این کنجکاوی باشند که
من چه میگویم که تو اینقدر میخندی 