زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

خیال خودم


در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست

می نشینی رو به رویم  خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و می پرسی که حالت بهتر است ؟

باز میخندم که خیلی ، گرچه می دانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند ،

یاس و مریم می گذرام توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت  می شود آیا کمی

دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟

وقت رفتن می شود  با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت میشود ،

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

پاییز تو

ترسم این است که پاییز تو یادم برود

حس اشعار دل انگیز تو یادم برود


ترسم این است که بارانی چشمت نشوم

لذت چشم غزلخیز تو یادم برود
عکس عاشقانه

بی شک ،آرامش مرگ است درونم ، وقتی

حس از حادثه لبریز تو یادم برود


من به تقویم خدایان زمان شک دارم

ترسم این است که پاییز تو یادم برود


با غزلهات بیا چون همه چیزم شده اند

قبل از آنی که همه چیز تو یادم برود

برق نگاهت


ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷویم                                                                       ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﻮﯾﻢ
در ﻧﮕﺎﻩ ﺷﺎﭘﺮﮎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﯾﻢ 
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻫﺎ/ 
ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﯾﻢ 







ﻣﻦ ﺷﯿﻔﺘﻪﯼﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ/ 
ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﻪﯼﺭﻭﯼ ﭼﻮ ﻣﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ *** 
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻏﺰﻝ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﺯ ﺩﻝ/ 
ﺑﺎ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ 







ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻤﺶ ﺩﻟﻪ! ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯾﻌﻨﯽ چی، ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ، ﻣﯿﺸﺪ ﻣﻐﺰ ، دله ﺩﯾﮕﻪ ، ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻪ!