خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
عطر تنت روی پیراهنم مانده
امروز بوییدمش.....عمیق عمیق !!
و با هرنفس ، سبک تر میشدم !! رهای رها

و باز گرمی دستهایت ، جانم را آرامشی داد
بوی عطر تنت ،باغی پر از گلهای یاس را به خانه آورد
لبریزم میکنی از بوسه های پر مهرت با محبت و عشق راستینت
مست میشوم وقتی نگاه مهربانت را بمن دوخته ای
داشتنت مغرورم میکند

خوب من ، نازنینم ،مهربانم،
دعا میکنم و از خداوند بزرگ میخواهم که با تو بودن را هرگز از من نگیرد
خداوند بزرگ را شکر میکنم که ترا بمن هدیه کرد تا سنگ صبورم باشی
دستهایت را در دستم بگذار، راه طولانی است،کوله باری از عشق و محبت با خود داریم
وجودت و نفس های گرم تو بمن قدرتی میدهد تا بتوانیم این راه را بسلامت بپیماییم

خوب من ، مهربانم
حال من خوب است .... خیلی خوب.....
و باور میکنم حرفهایت را چون به گفتارت ایمان دارم
ایمان دارم