زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

زندگی.........best life

شانه ات مجابم میکند در بستری که عشق ، تشنگی ست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد در بستری که عشق مجابش کرده است

خیال خودم


در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست

می نشینی رو به رویم  خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و می پرسی که حالت بهتر است ؟

باز میخندم که خیلی ، گرچه می دانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند ،

یاس و مریم می گذرام توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت  می شود آیا کمی

دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟

وقت رفتن می شود  با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت میشود ،

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

مهربان من

    خــوب ِ مــن ،
    همین جا درون شعرهایم بمان
    تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
    به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛

Photo: Thinkstock
    من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
    شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
    تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
عطر تنت روی پیراهنم مانده
امروز بوییدمش.....عمیق عمیق !!
و با هرنفس ، سبک تر میشدم !! رهای رها

و باز گرمی دستهایت ، جانم را آرامشی داد
بوی عطر تنت ،باغی پر از گلهای یاس را به خانه آورد
لبریزم میکنی از بوسه های پر مهرت با محبت و عشق راستینت
مست میشوم وقتی نگاه مهربانت را بمن دوخته ای
داشتنت مغرورم میکند

خوب من ، نازنینم ،مهربانم،
دعا میکنم و از خداوند بزرگ میخواهم که با تو بودن را هرگز از من نگیرد
خداوند بزرگ را شکر میکنم که ترا بمن هدیه کرد تا سنگ صبورم باشی
دستهایت را در دستم بگذار، راه طولانی است،کوله باری از عشق و محبت با خود داریم
وجودت و نفس های گرم تو بمن قدرتی میدهد تا بتوانیم این راه را بسلامت بپیماییم

خوب من ، مهربانم
حال من خوب است .... خیلی خوب.....
و باور میکنم حرفهایت را چون به گفتارت ایمان دارم
ایمان دارم